نوشته شده توسط : محمد جهانيان

پروفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین و آخرین آن ها نظریه بی نهایت بودن ذرات بود , در این ارتباط با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می کنند و همه آنها توصیه می کنند که بهتر است که بطور مستقیم با دفتر پروفسوراینشتن تماس بگیرد بنابراین ایشان نامه ای همراه با محاسبات مربوطه را برای دفتر ایشان در دانشگاه پرینستون می فرستند بعد از مدتی ایشان به این دانشگاه دعوت میشوند و وقت ملاقاتی با دستیار اینشتن برایشان مشخص میشود پس از ملاقات با پروفسور شتراووس به ایشان گفته می شود که برای شما وقت ملاقاتی با پروفسور اینشتن تعیین می شود که نظریه خود را بصورت حضوری با ایشان مطرح کنید. پروفسور حسابی این ملاقات را چنین توصیف می کنند:

    وقتی برای اولین باربا بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت اینشتن روبه رو شدم ایشان را بی اندازه ساده , آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش , به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفتر کارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی مبل نشست , نظریه خود را در ارتباط با بی نهایت بودن ذرات برای ایشان توضیح دادم ، بعد از اینکه نگاهی به برگه های محاسباتی من انداختند ، گفتند که ما یکماه دیگر با هم ملاقات خواهیم کرد

    یکماه بعد وقتی دوباره به ملاقات اینشتن رفتم به من گفت : من به عنوان کسی که در فیزیک تجربه ای دارم می توانم به جرات بگویم نظریه شما در آینده ای نه چندان دور علم فیزیک را متحول خواهد کرد باورم نمی شد که چه شنیده ام , دیگر از خوشحالی نمی توانستم نفس بکشم , در ادامه اما توضیح دادند که البته نظریه شما هنوز متقارن نیست باید بیشتر روی آن کار کنید برای همین بهتر است به تحقیقات خود ادامه دهید من به دستیارم خواهم گفت همه امکانات لازم را در اختیار شما بگذارند, به این ترتیب با پی گیری دستیار و ارسال نامه ای با امضا اینشتن، بهترین آزمایشگاه نور آمریکا در دانشگاه شیکاگو، باامکانات لازم در اختیار من قرار دادند و در خوابگاه دانشگاه نیز یک اتاق بسیار مجهز مانند اتاق یک هتل در اختیار من گذاشتند , اولین روزی که کارم را در آزمایشگاه شروع کردم و مشغول جابجایی وسایل شخصی بر روی میزم و کشوهای آن بودم , متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است , بسرعت آن را نزد رئیس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم , رئیس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شما است که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است , گفتم اما با این روش امکان سواستفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطا های احتمالی همکاران خیلی ناچیز است

    بعد از مدتها تحقیق بالاخره نظریه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و بالاخره روز دفاع مشخص شد , با تشویق حاضرین در جلسه , وارد سالن شدم و با کمال شگفتی دیدم اینشتن در مقابل من ایستاد و ابراز احترام کرد و به دنبال او سایر اساتید و دانشمندان هم برخواستند , من که کاملا مضطرب شده و دست وپای خود را گم کرده بودم با اشاره اینشتن و نشتستن در کنار ایشان کمی آرام تر شده، سپس به پای تخته رفتم شروع کردم به توضیح معادلات و محاسباتم و سعی کردم که با عجله نظراتم را بگویم که پروفسور اینشتن من را صدا کرده و گفتند که چرا اینهمه با عجله ؟ گفتم نمی خواهم وقت شما و اساتید را بگیرم ولی ایشان با محبت گفتند خیرالان شما پروفسور حسابی هستید و من و دیگران الان دانشجویان شما هستیم و وقت ما کاملا در اختیار شماست

    آن جلسه دفاعیه برای من یکی از شیرین ترین و آموزنده ترین لحظات زندگیم بود من در نزد بزرگترین دانشمند فیزیک جهان یعنی آلبرت اینشتن از نظریه خودم دفاع می کردم و و مردی با این برجستگی من را استاد خود خطاب کرد و من بزرگترین درس زندگیم را نیز آنجا آموختم که هر چه انسانی وجود ارزشمندتری دارد همان اندازه متواضع، مودب و فروتن نیز هست . بعد از کسب درجه دکترا اینشتن به من اجازه داد که در کنار او در دانشگاه پرینستون به تدریس و تحقیقاتم ادامه دهم.

منبع: http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=53408

داغ کن - کلوب دات کام

:: موضوعات مرتبط: بزرگان , پروفسور حسابي , ,
:: برچسب‌ها: پرفسور حسابی , دانشمندان , انیشتین ,
:: بازدید از این مطلب : 1227
|
امتیاز مطلب : 134
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : 10 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد جهانيان

سفره هفت سین


در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند. دکتر می گفت: " برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد. همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم. به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند. برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد."

 

 

 

آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت:   " وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10هزارساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."

 

 

بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند.. بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند. همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند. ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت" دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.

 

 

 

آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی 7 انتخاب بوده است. تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه ی رویش. ماهی با "م" به نشانه ی جنبش، آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی، شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ... همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند. بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست. انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود. از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید : "ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"

 

 

خیلی جالب است که آدم به بهانه ی نوروز، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند. سفره هفت سین


مطالب مرتبط:

1- نکات خواندنی از زندگی پروفسور حسابی


 ارسال براي دوستان


داغ کن - کلوب دات کام

:: موضوعات مرتبط: بزرگان , پروفسور حسابي , ,
:: بازدید از این مطلب : 1404
|
امتیاز مطلب : 133
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 10 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد جهانيان

1)    پروفسور حسابی به بسیاری از روستاهای ایران مسافرت می کردند ( 15 روز تعطیلات نوروز و 2 تا 3 ماه تعطیلات تابستانی ) مسافرت به تمامی کشورهای اروپایی ( فرانسه ، انگلستان ، آلمان ، ایتالیا ، اتریش ، سوئیس ) و اسکاندیناوی ( دانمارک ، سوئد ، نروژ ) ، کانادا ، امریکا ، روسیه و تمام کشورهای اروپای شرقی ، مصر ، عربستان ، لبنان ، سوریه ، اردن ، ترکیه ، الجزایر ، چین ، ژاپن ، هند ، و کشورهای آسیای میانه هنگ کنگ ، تایلند ، تایوان ، سنگاپور ، آلاسکا و ... نشان دهنده میزان علاقه ایشان به شناخت کشورهای جهان است .

 

2)    برای حل معادلات پیچیده علمی به ویژه محاسبات تئوری شان ، کتابچه های متعددی با برگ های شطرنجی و یک مداد پاک کن داشتند و برای حل یک معادله ، گاه تا شش ماه - حتی در بستر بیماری – کار میکردند .                                                                                  استاد همچنین از قسمت سفید کارتهای دعوت سمینارهای علمی ، برای حل معادلات استفاده میکردند و گاهی به طنز میگفتند « ای کاش هر دو روی این دعوت نامه ها سفید بود تا از آن ها بیشتر استفاده میکردم .»

 

3)    برای ساخت برخی قطعات صنعتی ، تا پاسی از شب کار میکردند . برای مثال حدود هشت ماه  هر روز به یک تراشکار در جنوب شهر مراجعه میکردند و برای ناهار قطعه ای بیسکویت می خوردند تا بتوانند قطعات مورد نظر خود را بسازند و کشور را از واردات بی نیاز کنند .

 

4)    استاد دیوان حافظ را به خوبی می خواندند و تمام نکات عرفانی و فلسفی غزلیات خواجه را تفسیر میکردند . ایشان معتقد بودند که به عنوان یک ایرانی ، نباید غزل حافظ را غلط خواند یا غلط فهمید.

 

5)    هیچ گاه از تحصیل علم غافل نشدند و طی 38 سال پایانی عمر خود ، شبی یک ساعت به فراگیری زبان آلمانی می پرداختند و در این راه به جایی رسیدند که یک استاد زبان آلمانی به نام دوریس که از دوستان بسیار خوبشان بود ، برای ایشان نوشت که اگر کسی شما را نشناسد فکر میکند که مادرتان آلمانی است .

 

6)    هر وقت از خواندن و پژوهش فراغت می یافتند ، به باغبانی می پرداختند و در مواقع لزوم از بیل زدن باغچه های خانه و یا خالی کردن آب حوض خانه اش ابایی نداشتند.

 

7)    استاد ، فرزندان خود را از کودکی تشویق به فراگیری و انجام فرائض دینی میکردند و حتی آنان را به تلاوت آیات با لهجه صحیح عربی و درک کامل معانی وا میداشتند .

 

8)    اساتید دانشگاه معمولا به طور متوسط میتوانند دو نسل دانشجو را تربیت کنند ، ولی پروفسور حسابی توانستند هفت نسل استاد و دانشجو را تربیت کنند که این امر یکی از نتایج عمر پر برکت ایشان است .    

منبع: hessabi.blogfa.com/

 


مطالب مرتبط:

1- خاطره ای از پروفسور حسابی


 ارسال براي دوستان

 


داغ کن - کلوب دات کام

:: موضوعات مرتبط: بزرگان , پروفسور حسابي , ,
:: بازدید از این مطلب : 1585
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 10 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد جهانيان
ولی فرزندم! بدان همه ی کسانی که به جایی رسیده اند سختی های فراوانی را تحمل کرده اند و مهم این است که در مقابل ناملایمات تسلیم نشده اند. اگر انسان در برابر دشواری ها بایستد به یقین بر آنها غلبه می کند، البته باید صبر و طاقت را از دست نداد. پروفسور حسابی داغ کن - کلوب دات کام

:: موضوعات مرتبط: بزرگان , پروفسور حسابي , ,
:: بازدید از این مطلب : 1479
|
امتیاز مطلب : 121
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد